English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3217 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
water front U جبهه رطوبتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
up front U پیش -
at the front U در جلو
at the front <adv.> U در پیش
in front <adv.> U در پیش
at front <adv.> U در پیش
in the front <adv.> U در جلو
at the front <adv.> U در جلو
in front <adv.> U در جلو
in the front <adv.> U در پیش
at front <adv.> U در مقابل
in front <adv.> U در مقابل
at the front <adv.> U در مقابل
in the front <adv.> U در مقابل
up front U بیپرده پوشی
up front U رک
up front <idiom> U روراست ،صحیح
up front U جلو چشم مردم
at front <adv.> U در جلو
in the front <adv.> U جلو
up front U بیعانه
up front U پیشاپیش
up front U از پیش
up front U در انظار
up front U چشمگیر
front U نمای ساختمان
up front U رک و راست
at front <adv.> U جلو
in front <adv.> U جلو
at the front <adv.> U جلو
in front of U در قبال
front U نما طرز برخورد
front U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front U درصف جلوقرارگرفتن
front U جبهه
front U سمت دشمن
front U خط اول میدان رزم پیشانی
front U جبهه هوا
front U فرمان سر روبرو جلو
front U به جلو
to go to the front U بجبهه رفتن
front U بازی در سانتر
front U در قبال
front U نمای ساختمان
front U بطرف جلو روکردن به
front U بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front U یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
to go to the front U داخل جنگ شدن
front U جلو
front U پیش
front U صف پیش
up front U با صراحت و صداقت
front U منادی جبهه جنگ
front U جلودار
front U نمای جلو
front rake U زاویه شیب
front view U نمای جلو
front wall U دیوار مقابل اسکواش
front pocket U جیبجلو
front view U پیشانی
front indicator U جلو
front crossbar U مانعپیشین
front derailleur U درایلرجلویی
action front U حاضر به تیر
front foil U فلزورقهایجلویی
front board U مقوایجلویی
front footrest U پدالجلویی
front indicator U فشارسنج
front door U دراصلیساختمان
front flap U زبانهجلویی
front wall U دیوار جلو
front brake U ترمزجلو
front axle U اکسل جلو
In the front rank. U درصف جلو
front face U پیشانی
front grip U گرفتن میله دست مهتابی
front lighting U روشنایی جلو ساختمان
front liner U سانتر فوروارد
front lines U خط مقدم جبهه
front lines U خطوط مقدم
front lights U چراغهایجلو
front face U سطح برجسته
front end U نرم افزار نهایی
front lamp لامپ جلو
front bearing U یاطاقان جلو
front court U نیمهای که به ان حمله میشود
front court U محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front point U میخجلویکفش
front knob U دستگیریجلویی
front end U سر جلویی
front bench U اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl U شنایکرال
front mudguard U گلگیرجلو
front lines U خطوط جلو جبهه
front matter U مقدمه
front raise U تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front rank U صف جلو
front pipe U لولهجلو
front sight U مگسک
front strain U کرنش پیچشی
front underlock U خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front view U نمای جلویی
front leg U پایهجلو
front race U پیشتازی
front putty U بتونه جلو
front porch U میدان جلو
front matter U پیش گفتار
fore front U نمای اصلی
front wing U گلگیر جلوی اتومبیل
front office U سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front wheel U چرخجلو
front tip U آبپاشنوکاتو
front panel U تابلوی جلو دار
front panel U مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front view U جبهه
front binding U روپوشجلویی
popular front U ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
sight front U دید جلو در نقشه برداری
stationary front U جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
cold front U جبهه هوای سرد
cold front U پیشان هوای سرد
front runner U دونده پیشتاز
front-runner U دونده پیشتاز
front-runners U دونده پیشتاز
front line U 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front line U خط حمله خط حمله یادفاع
warm front U جبهه هوای گرم
front man U جلودار
shock front U جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
wave front U جبهه موج
popular front U جبهه ملی
popular front U جبهه خلق ملی
popular front U ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front U لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
pressure front U جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
sea front U نمای دریایی شهر
shirt front U پیش سینه اهاری
shirt front U پیش سینه
odd front U خط دفاعی 4 نفره
mach front U انتن ماخ سنج
wave front U جبهه امواج رادیویی
front man U منادی
front man U پیشرو
front beam U شاغولجلویی
shop front U ازاره نمای بنا
type front U ماشین تایپ به جلو
front drop U پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
fall front U پیشآمدگیجلویدکور
mach front U میله انتن سرعت سنج هواپیما
home front U عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front-page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page U سرصفحه
front page U مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front men U جلودار
front men U منادی
the front door U درجلو
the front door U درورد
type front U نوعی روش تایپ کردن نامه ها
front apron U جلویکروات
front men U پیشرو
front page U سرصفحه
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
front de liberation national U جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
front axle suspension U اویزش یا تعلیق اکسل جلو
front sight housing U چشمیهدفگیر
front axle housing U پوسته اکسل جلو
front axle drive U محرک اکسل جلو
to front a house with marble U نمای خانهای رابامرمرساختن
front-end loader U بهبیللودر
front landing gear U ترمزجلوییفرود
upper cold front U جبههوایبسیارسرد
upper warm front U جبهههوایبسیارگرم
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
to show a bold front U پر رویی کردن
front top pocket U جیببالایجلویشلوار
to show a bold front U جسارت کردن
front axle bearing U یاطاقان اکسل جلو
snap-fastening front U جلودکمهدار
outside kick and front headlock U گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
to tailgate the motorist in front U سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
front brake lever U اهرم ترمزجلو
front mud guard U گلگیر جلوی اتومبیل
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
rear [front] connection U اتصال [جلوئی] پشتی
front wheel brake U ترمز چرخ جلو
front wheel drive U محرک چرخهای جلو
front wheel suspension U تعلیق چرخهای جلو
to tailgate the motorist in front U دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
fly front closing U پوششدکمه
front door [of house] U ورودی
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
front door [of house] U در جلویی [ساختمان]
The car in front is obstructintg us. U اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
outside kick and front headlock U لنگ تندر
It was printed on the front page . U در صفحه اول روز نامه چاپ شد
front door [of house] U در ورودی
front end processor U پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
outside kick and front headlock U قفل کردن سرحریف
front wheel suspension U اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
put up a good front <idiom> U وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
He parked the car right in front of the garage. U درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
Recent search history Forum search
1For optimal results drink a minimum of 1 gallon of water daily
2لب آب
2لب آب
1I carried her up the five steps to the front door
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
1اب جمع شده در ماشین لبآسشوئی را چه می گویند
1several states in united stats limit "end of pipe "discharges into natural water bodies to 500 mg/L of total dissolved solids
2obliged is an adjective but you translated as a verb
1solar water splitting
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com